زینبیون

طبقه بندي موضوعي

۳ مطلب با موضوع «حضرت زینب» ثبت شده است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

راجع به محل دفن حضرت زینب (س ) سه نظر وجود دارد:
1- مدینه منوره ، کنار قبور خاندان اهل بیت عصمت و طهارت یعنى بقیع ؛
2- قاهر مصر؛
3- مقام معروف و مشهور در قریه ((راویه )) واقع در منطقه غوطه دمشق .
قول اول : ظاهرا هیچ مدرکى به جز حدس و تخمین ندارد، و مبتنى بر این نظریه احتمالى است که چون حضرت زینب (س ) پس از حادثه کربلا به مدینه مراجعت کرده است . چنانچه رویداد تازه اى پیش نیامده باشد، به طور طبیعى در مدینه از دنیا رحلت کرده و نیز به طور طبیعى در بقیع آرامگاه خاندان پیغمبر (ص ) دفن شده است !
در مورد قول دوم نیز، که مصر باشد، مدرک درستى در دست نیست .
با تضعیف اقوال فوق ، اعتبار قول سوم ثابت مى شود که قبر حضرت زینب (س ) را در قریه راویه از منطقه غوطه شام ، واقع در هفت کیلومترى جنوب شرقى دمشق ، مى داند. در آن جا بارگاه و مرقد بسیار باشکوهى به نام حضرت زینب (س ) دختر امیرالمؤ منین (ع ) وجود دارد که همواره مزار دوستان اهل بیت و شیعیان و حتى غیر شیعیان بوده است . آنچه از تاریخ به دست مى آید، قدمت بسیار بناى این مزار است که حتى در قرن دوم نیز موجود بوده است ،
زیرا بانوى بزرگوار: سیده نفیسه ، همسر اسحاق مؤ تمن فرزند امام جعفر صادق (ع ) به زیارت این مرقد مطهر آمده است .

در ایام متوکل عباسی زنی ادعا کرد که من حضرت زینب هستم و متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از آن زمان سالهای زیادی گذشته است.
آن زن گفت : رسول خدا در من تصرف کرد و من هر چهل سال به چهل سال جوان می شوم. متوکل، بزرگان و علما را جمع کرد و راه چاره خواست.
متوکل به آنان گفت: آیا غیر از گذشت سال، دلیل دیگری برای رد سخنان او دارید؟ گفتند: نه.

آنان به متوکل گفتند : هادی علیه السلام را بیاور شاید او بتواند باطل بودن این زن را روشن کند.

امام علیه السلام حاضر شد و فرمود: این دروغگو است و زینب سلام الله علیها در فلان سال وفات کرده است.

متوکل پرسید : آیا غیر از این، دلیلی برای دروغگو بودن هست؟
امام علیه السلام فرمود: بله و آن این است که گوشت فرزندان فاطمه سلام الله علیها بر درندگان حرام است. تو این زن را به قفس درندگان بینداز تا معلوم شود که دروغ می گوید.

متوکل خواست او را در قفس بیندازد، او گفت: این آقا می خواهد مرا به کشتن بدهد، یک نفر دیگر را آزمایش کنید. برخی از دشمنان امام علیه السلام به متوکل پیشنهاد کردند که خود امام علیه السلام داخل قفس برود.

متوکل به امام عرض کرد: آیا می شود خود شما داخل قفس بروید؟! نردبانی آوردند و امام علیه السلام داخل قفس رفت و در داخل قفس شش شیر درنده بود.

وقتی امام علیه السلام داخل شد شیرها آمدند و در برابر امام علیه السلام خوابیدند و امام علیه السلام آنها را نوازش کرد و با دست اشاره می کرد و هر شیری به کناری می رفت.
وزیر متوکل به او گفت : زود او را از داخل قفس بیرون بیاور و گرنه آبروی ما می رود.

متوکل از امام هادی علیه السلام خواست که بیرون بیاید و امام علیه السلام بیرون آمد. امام فرمود : هر کس می گوید فرزند فاطمه (سلام الله علیها) است داخل شود.
متوکل به آن زن گفت : داخل شو. آن زن گفت : من دروغ می گفتم و احتیاج، مرا به این کار وا داشت و مادر متوکل شفاعت کرد و آن زن از مرگ نجات یافت.

منابــع :
- بحار الانوار ج ۵۰ ص ۱۴۹ ح ۳۵ چاپ ایران.
- منتهی الامال ج ۲ ص ۶۵۴ چاپ هجرت.



در شب عاشورا زینب بود و حسین (ع) بود و همه کس و همه چیز.

در شب یازدهم زینب بود و زینب ، باز هم زینب بانوی بانوان .

در این شب زینب شبان بود ، قافله سالار اسیران بود ، و نقطه اتکاء یتیمان !......

مصائب هر چند بسیار سنگین بود و گران ولی زینب همچون کوهی استوار در برابر مصائب ایستاد و خم به ابرو نیاورد !

به نگهبانی اسیران پرداخت ، به گردآوری زنان و کودکان پرداخت ،روان بخش پیکرهای بی روح گردید ، نوای بینوایان بود و رمق بی رمقان .

پس از آن که از این کارها فراغت و از سلامت همه اطمینان حاصل کرد ، به سوی خدا رفت و به عبادت پرداخت . نماز شب به جای آورد.

آنقدر ناتوان و کوفته شده بود که نتوانست ایستاده نماز بخواند . نماز شب را نشسته به جا آورد و با خدای خود به راز و نیاز پرداخت . زینب ، خدایی بود و خدائیان ، مصائب و رنجها را اینگونه استقبال می کنند و خم به ابرو نمی آورند ،پـــــایـــــدارند و ســــپاســــگزار.

يا من لا يفد الوافدون علي اکرم منه و لا يجد القاصدون ارحم منه
دلا يک ره بيا ساز سفر کن ** زهر چه پيشت آيد زان گذر کن