زینبیون

طبقه بندي موضوعي

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

پدر آیت الله سید محمدتقی مدرسی نقل می کند:

عصر عاشورای سال 61 هجری ، شیطانک ها دیدند که ابلیس

سرکرده ی آنان ، به سر و صورت می زند و می گرید

گفتند:

امروز که تو باید خوشحال باشی از چه رو پریشانی و گریان؟

گفت:

اشتباه بزرگی کردم که این جماعت را واداشتم که حسین را بکشند

گفتند:چطور؟

مگر تو نمی خواستی این جمع به ظاهر مسلمان ،

راهی جهنم شوند؟ و مگر نشدند؟

گفت:چرا چنین شد

ولی از این نکته غفلت کرده بودم که با این کار ،

باب رحمت الهی به روی مردم باز می شود

هرکس به نحوی خود را در دستگاه امام حسین [علیه السلام]

جای می دهد و از شفاعت او بهره مند می گردد.

منبع:داستانهای روح فزا ص 127

از امام صادق علیه السلام سوال شد؛ چرابه هنگام شنیدن نام قائم لازم است از جا برخیزیم؟
فرمودند: "برای آن حضرت غیبت طولانی در پیش است و این لقب یادآوار دولت حقه آن حضرت و ابراز تاسف بر غربت اوست. لذا ایشان، از شدت محبت و مرحمتی که بر دوستانش دارد، به هر کسی که با این لقب حضرتش را یاد کند، نگاه محبت آمیز می کند. لذا از تجلیل و تعظیم آن حضرت است که هر بنده خاضعی در مقابل صاحب (عصر) خود، هنگامی که مولایش به سوی او بنگرد از جا برخیزد و تعجیل در امر فرجش را از خداوند مسئلت کند."
منبع: الزام الناصب فی احوال الامام الغائب ج1 ص 271/ شیخ حایری یزدی

لطفا قسمتهای بولد شده را دوبار بخوانید...
رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مجلس خود نشسته بود، یارانش او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. مسلمان فقیر و ژنده پوشى از در رسید.  به اطراف متوجه شد، در نقطه اى جایى خالى یافت ، رفت و آنجا نشست . از قضا پهلوى مرد ثروتمندى قرار گرفت . مرد ثروتمند جامه هاى خود را جمع کرد و خودش را به کنارى کشید، رسول اکرم که مراقب رفتار او بود به او رو کرد و گفت: ترسیدى که چیزى از فقر او به تو بچسبد؟!
نه یا رسول اللّه !
«ترسیدى که چیزى از ثروت تو به او سرایت کند؟»
نه یا رسول اللّه !
«ترسیدى که جامه هایت کثیف و آلوده شود؟»
نه یا رسول اللّه !
«پس چرا پهلو تهى کردى و خودت را به کنارى کشیدى ؟»
اعتراف مى کنم که خطا کردم . اکنون به جبران این خطا و به کفاره این گناه حاضرم نیمى از دارایى خودم را به این برادر مسلمان خود ببخشم.
مرد ژنده پوش : ولى من حاضر نیستم بپذیرم.
جمعیت : چرا؟!
چون مى ترسم روزى مرا هم غرور بگیرد و با یک برادر مسلمان خود آنچنان رفتارى بکنم که امروز این شخص با من کرد...


این مناظره تاریخی خیلی دلچسبه
تقدیم به محبان حیدر امیرالمومنین علیه السلام :

((مناظره حاکم ))

حُرِّه دختر حلیمه سعدیه، خواهر رضاعى نبى اکرم صلّى اللّه علیه و آله روزى به کاخ حکومتى حجّاج بن یوسف ثقفى، وارد شد: حجاج از طرز برخورد و حرکات او که خیلى وزین و بى اعتنا بود فهمید که یک زن معمولى نیست .
بعد از اینکه او را شناخت، از او سؤ ال کرد: تو حُرّه، دختر حلیمه سعدیه اى؟
گفت : بلى .

يا من لا يفد الوافدون علي اکرم منه و لا يجد القاصدون ارحم منه
دلا يک ره بيا ساز سفر کن ** زهر چه پيشت آيد زان گذر کن